گير نده ها. از کِي تا حالا غيرتي شدي واسه من؟ نمي خوام روسري سرم کنم. اصلا نمي خوام حجاب داشته باشم. بايد کيو ببينم؟

خره اينجا ايرانه. مي فهمي؟ دوست داري گشت ارشاد بگيره ببرتمون؟ حالا که همينجوري تو خيابون کسي بهمون کاري نداره انقدر تابلو بازي دربيار تا اين بسيجيا بگيرن ببرنمون.

بسيجيا الان خوابن سعيد جان. گشت ارشادم که فقط سر چهاراه ها بود و دم وروديه ايستگاه مترو. اونام که چندوقته خدارو شکر شرشون کنده شده. (صداي ضبط بلند مي شود و ساناز سر خود را از شيشه ماشين بيرون مي کند و جيغ بلندي مي کشد. باد فرم موهاي ساناز را به هم مي ريزد)

ميدان تجريش ساعت 6 بعد از ظهر

ساناز و سعيد داخل ماشين نشسته اند. روسري ساناز روي شانه هايش افتاده است. صداي خواننده ي زني که خارجي هم مي خواند به گوش مي رسد. ترافيک خيابان ماشين ساناز و سعيد را به نمايشگاه تبديل کرده است. جوان تر ها حريص تر از مردهاي سن و سال دار به ساناز چشم دوخته اند. ساناز گه گداري ابرو نازک مي کند و عشوه اي مي آيد و با سعيد بگو بخندي مي کنند. احتمالا سعيد به اين پسرهاي اذب اقلي اي که خيابان هاي تهران را متر مي کنند مي خندد. اگر خوب نگاه کني کمي عقب تر ساناز و سعيد ديگري هم مي بيني. آن ها هم غرق خنده هستند. آنجا هم ساناز روسري ندارد. ساناز ماشين عقبي هم مي خواهد راحت باشد. او هم از حجاب بدش مي آيد. حجاب دست و پاي او را هم مي بندد. اتفاقا سعيد هم از نگاه هاي طمع آميز جوانک هاي آس و پاس خيابان بدِش نمي آيد. صداي ضبط را بلند مي کند تا پوز سعيد ماشين جلويي را بزند. تا همه به ساناز او نگاه کنند.

ساناز و سعيد در خيابان هاي تهران پر شده است. همه ي سعيد ها دوست دارند ساناز خودشان را به رخ بکشند. کسي به ساناز و سعيد کاري ندارد. آن ها ديگر در ايران زندگي نمي کنند. آن ها ديگر در خيابان شهيد اندرزگو زندگي نمي کنند. سعيد و ساناز کاري کرده اند که ديگر بهتر است خيابان وليعصر را همان پهلوي صدا بزني! سعيد ديگر به روسريِ ساناز گير نمي دهد. ساناز روسري را فقط دور گردنش مي اندازد تا اگر کسي به آن ها گير داد روي سرش بکشد.

********

اشاره ?: پدر و مادر ها سعيد و ساناز را تربيت کرده اند

اشاره ?: وقتي امر به معروف و نهي از منکر را ذبح کرديم بايد فکر اين روز ها را هم مي کرديم

اشاره ?: عصر خلافت امير مؤمنان علي(ع) بود، به آن حضرت گزارش رسيد که در مسير راه ها بعضي از مردان و زنان رعايت حريم عفت را نمي کنند، بسيار ناراحت شد. مردم کوفه را جمع کرد، در ضمن سخنراني به آنها فرمود: «نبّئت انّ نسائکم يدافعن الرّجال في الطّريق، اما تستحيون؟ لعن اللّه من لايغار؛ به من خبر رسيده که زنان شما در مسير راه ها به مردان تنه مي زنند، آيا حياء نمي کنيد، خداوند لعنت کند کسي را که غيرت نمي ورزد.»*